میراث فرهنکی

میراث فرهنگی تنها مالک ملک یامال مردم شدن نیست بلکه قبل از صاحب شدن مقدماتی وموخراتی دارد که باید کاملا" رعایت شود .

اول اینکه این بنا دارای چند سال قدمت است همینطور نیست که اگر کارمندی از میراث از بنایی خوشش آمد فوران اسم آنرا درلیست میراث ثبت وجلو ملک مردم رابگیرند وتوان مالی برای تعمیر آن نداشته باشند وبعداز مدتی بنای مردم نابود شود.

اقلا" اگر دست صاحبش میبود بهتر رسیدگی میکرد چون ملکش بود ودلش بحال ملک جودش میسوخت وآنرا باجان ودل نگهداری میکرد .

دوم   اینکه باید اول بفکر بودجه تعمیرات بنا باشند واگر بودجه تعمیر آنراگرفتند بعد اقدام به خرید آن نماین بقیمت عادلانه اینطور نباشد بخواهند جلوی ملک مردم را مجانا" بگیرند .کهصاحب ملکرا وادار به خراب کردن آن بنا درشب کنند .یادم میآید شخصی تعریف میکرد که زمینی خریداری کردم که برای بچه هایم آپارتمان بسازم دروسطاین زمین فقط سردخشت وگلی بود همینکه خواستم شروع بساخت وساز کنم مامورین میراث از راه رسیدندوانگار که ارث جد وآبادی آ نها هست دست گذاشتند روی وآنرا جزو میراث فرهنگی قلمدادکردند (بگمانم جایش خیلی مرخوب بود )میگفت هرچه دلیل آوردم که این قدیمی نیست آنها قبول نمیکردند البته باتوجه باینکه این شخصخودش هم ارشیتکت بود بالاخره میگفت آجز شدم وحرف من بهیچ عنوان بکله این اقیان نمیرفت ضمنانه میخردند ونه اجازه کار بمن میدادن میگفت باشخص درمیان گذاشتم خنده کرد وگفت روی زمین تو نظردارند حتما" آینده خوبی دارد حالا من یادت میدهم که چکار بکنی .

پرسید در آن زمین آب هست گفتم بله البته فصل زمستان هم بود گفتیک جوب آب بطرف آن باز کن وشیر آب را بشکن وآبرا زیر آن هدایت کن این سر در از خشت گل درست سده میخیسد وفرو میریزد منهم همین کاررا کردم صبح دیدم ساختمان فرو ریخته وقتی که از میراث برای باز دید آمدند

دیگر کار نمیش بکنند واین مسئله تمام شد .

حالا چراباید این کار بشود صاحب ملک را وادار بچنین کاری کرد وحتی اگر این سردر واقعا" جزو اثار پانص سال پیش بود ودارای قدمتی بزرگ بود بااین عمل نابود شد.

یاشهرداری چندسال پیش مخواست خیابان فردوسی را عریض کند روبروی خیابان سپه ساختمانی بود متعلق به شخصی بنام طباطبائی کمتر از پنجاه سال این ساختمان ساخته شده بود میراث جلو آنراگرفت که خانه باستانی است وخیابان رامدتهاناقص نگه داشتند واجازه خراب کردن نمیدادندتابالاخره شهردار ی از قانون نر غلام ژاندارم استفاده کرد وساختمان راخراب کردند.

این مثلی قدیم هست که کیگوین در زمان رضاشاه ژندارمی بود بنام غلام که باین اسم مشهور بود وهمه اورا غلام ژاندارم میگفتند شخص رابجرم قتل دستگیر وبه تهرانروانه کرد در آن زمان این اقای غلام ژاندارم باسختی بسیار اورا به دادکستر تهران تحویل داد وبه شهر یا روستای خو باز گشت اما بعداز چند روز آقای قاتل بروستا برگشت پرسید چکار کردی که تبرعه شدی گفت پول دادم دومرتبه آدم دیگر ی کشت دوباره اورا دستگیر کرد وبه تهران آور د باز بعداز مدتی برگشت وهر مرتبه در حکم تبرعه او این کلمه نوشته شده بود ( بر طبق ماده مثلا" سی وچهار تبرعه شد ) دفعه پنجم که قتلی انجام داد دستهای اورابست وکنار دیوار گذاشت وروی کاغذی نوشت بر طبق نر غلام ژاندار م محکوم به اعدام گردید وبایک گلوله روستارا از شر این جانی خلاص کرد .

سوم میراث ساختمانهی بسیار ی که دارند تبدیل به خرابه میشوند روی دستش است بهترین کاری کهمیتواند بکند اول بودجه ایرا درخواست کند واین ساختمانهارا کامل تعمیر کند وبعد اتمام تعمیرات کل بناهای تاریخی اقدام به مالک شدن ساختمانهای جدید بشود آنهم اول سابقه قدمت آنهارا بررسی وهرکدام که سابقه تاریخی دارند آنهم باقیمت مناسب خرداری کندویابعضی را که صاحب خصوصی ندارند مثل مساجد وآب انبارها وکاروانسراها را مجانا" صاحب شود وپس از تعمیرات بمعرض تماشای عموم قراردهد.

اماآن طورنباشد که مثل آب انبار وکاروانسرا ی حاج آقاعلی در خیابان شریعتی که آنقدر بآن نرسیدند تا دیوارهای جلو خیابان تبدیل به خرابه شده اند وباید دعایش را بجان شهردار وشهردارچیها کر د که بخاطر خیابان نمای جلو خیابان را تعمیر کردند یاهمین طور گنبد جبلیه  . تخت دریاقلی بگ .مسجد جامع و مسجد ملک که سابقه خیلی زیادی دارند ویا مدرسه ابراهیم خان طهیر الدوله ومسجد حاج آقا علی .

واثاری که در شهرستانه مث ارگ بم وغیره هست آ نها راتعمیر کنند وراه انداز ی نمایند یادم میآمد که همیشه باصدای زنگ مدره ابراهیم خان وقت مدرسه رفتن را متوجه میشدم ولی مدتهااست که این ساعت زیبا از صدا افتادهودیگر کسی را بیدار نمیکند یا بفکر رفتن بمغازه ویا اداره و مدرسه نمیاندازد چند وقت پیش باز دیدی ازاین مدرسه داشتم تعدادی طلبه در آن مدرسه مشغول به تحصیل بودند وآنها هم مثل بچه مدرسه ای وقت بیکاری مشغول به فوتبال بازی کردن وبازیهای دیگر بودند واصلا" توجه به درودیوار آن مدرسه نداشتند که شیشهای رنگی آن چه قیمتی دارندوکاشی های آن چه قیمتی وچندنفر از همشهریهای ما مشغول به ساختن آن بوده اند وچه آشخاص خیری پول آن را پرداخت کرده اند تا آن زمان مدرسه برای کرمان بسازند وما بجای حفط ونگهداری از آین آثارسعی در خرابی آن وازبین بردن ارزش زحمات بنا کارگر ومعمار ومهندس وصاحب کار آن زمان راداریم وهمین طور بناهای تاریخی دیگر اگر میراث واقعا" میخواه کاری بکند همین ساختمانهارا حفظ ونگهداری بکند بقیه پیش کش او.

چهارم  تنها کار میراث فرهنگی همانطور که از اسمش معلوم میشود غیر از جلو گرفتن بناهای تاریخی واملاک که درتملک مردم میباشد یک شعل مهم تری هم دار که قدر آن بیشتراز گرفتن ملک مردم میباشد وآ ن آ شناکردن مردم کرمان به گردش گریدراین بناها وتوضیح دادن قدمت بناو 

شرح دادن خصوصیات اخلاقی ورفتاری آن زمان وچطور وبه چه وسیله وکارگرانی براساس چه سبکی ساخته شده ومثلا" ملک شاه سلجوقی که بنای مسجد ملک را درست کرده چه جورپادشاهی بوده عادل یاظالم باچه قدرتی این بنا ساخته شه ظالمانه یابا سیاست رعیت پروری مثلا"مصالح آن از چیست نقشه آن چه جوریست مثل کشورهای پیشرفته راهنما بگذارند همازاین جهت ایجاد کار وشغل کرده اند وهم کسب درآمدی برای میراث میگرده اند. ودر اطراف این بناها پارکهای زیبا بارستورانهای شیک ومدرن و امن که مردم بتونند ایمن از اذیت اراظل واوباش درمحلی دنج ونزدیک به خانه شان بگردش وتفریح بپردازند 

پنجم  بمردم رسم وروش گردش گری رابیاموزند که آنها بفهمند در هیچ جاش شهر اشغال نریزند بخصوص دراین بناها ی تاریخی ودرمجموع فرهنگ ایرانیان رااز زمان قدیم قدیم برای مردم تاکنون تعریف نمایند.و به فرهنگ ایرانیان احترام بگذارند تا مردم وملت ما بدنبال فرهنگ اروپائی وآمریکائی نروند واینقدر مبارزه باکارهای زشت که از اروپا وامریکا به ایران سرایت کرده نداشته باشیم توجه کنید که بی حجابی از زمان رضاشاه درمملکت ما بزور رواج پیداکرد ومردم بعد ازمدتی برایشان قابل قبول شد ودرزمان محمدرضاشاه که راه اروپاوآمریکا باز شد مردم دیگر داوطلبانه ومشتاقانه بطرف بی حجابی رفتند وهیچ کس نبود که عاقلانه ومدبرانه به آنها اشکالات آنرا بفهماند ودیدیم که ضمن اینکه یدحجابی رواج پیداکر اعمال زشت وبد آنهام کم کم رواج پیداکر د که حالا مانمیدانیم مملکت ما قسمتی از اروپا هست یا ایران هست و صرف نظر از بیحجابی تمام آداب ورسوم ماشده فرنگی مثلا بجای اینکه اعیاد خودمان راجشن بگیریم وبه سرور شادی بپردازیم جشن های اروپای وآمریکائی وبطور کلی مسیحیت را بر اعیاد خودمان ترجیح میدهیم ودر مراسم ژانویه وکریس مس شرکت میکنیم .وحتی ارپائیها آنقدر در از بین بردن اثار وفرهنگ مامیکوشند حتی از لباسهای ایرانیها در مد لباس استفاده نمیکنند میبینید از لباس وارایش وحتی رقصهای سیاه پوست های آفریقائی . هندی سرخ پوستی .زردپوستان  استفاده میکنند اما از فرم آرایش ولباس وحتی رقص های ایرانی هیچ گونه استفاده ای نمیشودوفرهنگ مارا بابی اطلائی ما وندانستنهای مااز فرهنگ خودمان خاک کرده ومرتب فرهنک کثافت کاریهای خودشان رابما تلقین میکنندودارند در مملکت ما همجنس بازی مردبامرد وزن بازن وحتی باوسایل غیر طبیعی رواج میدهند که جوانهای ماه بدون درک مسئله ودر نهایت بی شعور از آنها طبعیت میکنند درست نگاه کنید به بعض از جوانه های پسر آنقدر آرایش میکنند که آدم آنهارا بادخترا اشتباه میکند وجالب اینجاست که اگر آنهارا خانم صدابزنی بایشان برمیخورد وفورا" شروع به اعتراض میکنند ونمدانند من از کجا بفهمم که ایشان دختر هستند یاپسر ومن از پروما در بی تعصب آنها تعجب میکنم که اجازه چنین کاری را بفرزندان خود میدهند واگر این بچه ها گیر آدمهای لات واوباش بیفتند آنوقت این پدرومادر چه خاکی بسرخوخواهند ریخت .

چند روز پیش در خیابان شریعتی قدم میزدم ودرحال دیدن خطاها وخلافهای رانندگان دقت میکردم ناگاه پسری رادیدم باموهای مش کرده وهای لایت شده قسمت جلو چتری واز وسط سر موها بعقب شانه وباموادی چون تافت وچیزهائی که جدیدن ببازار آمده ونوع ایرانی آنهم فراوان ساخته اندثابت شده وپشت گردن بلند درست مثل دختر خانمهائیکه که مدیت هستند وزیر ابروها برداشته وسایه چشم ورنگآمیزی لپها ولبها وریش وسبیل دوتیغه تراشیده ونوعا"خودشهم زیباروبود ودرست مثل یک دختر زیبا بادوستش که اوهم مثل خودش بود راه میرفتحقیقت شوخیم گل کرد جلو رفتم گفتم ببخشی دختر خانم ساعت چند است البه بگویم که من شصت شش سال دارم فکر کرد که من بخاط بالابودن سن دختر پسری ایشان راتشخیص ندادم آمدجلو با ناراحتی گفت اولا" من دختر نیستم  پسرم دوما" ساعت شش است گفتم ببخشید عذر میخواه میشود بمن بفرمائید که من چطور باید بفهمم که شما دختر نیستید وآقائید با چه علامت ومشخصه ای درجواب دید که درست میگویم فورا"با لهجه دخترانه وبا عشوه دخترانه  گفت یک جو عقل میخواهد تابفهمید وتند به راه خودشان ادامه .

یاد سالها ی پیش در زمانهای محمد رضاشاه افتادم که راننده تاکسی بمن میگفت بعضی از این پسر هامثل دخترها میمانند ومن فقط از کشابهای آنها میفهمم که این دختر ه یاپسر (کشاب بزبان کرمانی یعنی .زیپ )خلاصه میراث باید این فرهنگ را که باعث شده حتی بعضیها ماهیت وجنس خودشان رافراموش کنند کم کم ازمیان بردارد ومردان را به شخصیت ومردانگی خودشان آشنا کند وهمین طور دخترخانم ها که یک شلوار جین زمخت میپوشند ویک مانتوی تنگ وکوتاه ویک جفت کفش آ دی داس مردانه بپامیکنند ویا یک چادر مشکی که تازگیها چادر ملی هم ببازار آمده میپوشند وآن مانتو شلواریها آدم فکر میکند پسرند ومن نمی دانم پسری که بااو ازدواج کرده از این حالت وقیافه مردانه این دختر حالت انزجار پیدانمیکند ویا آن که همیشه چادر مشکی میپوشد وآدم که توی خیابان راه میرو فکر میکند که همه عزادارهستند ودلش میگیرد دلش میخواهد زارزار گریه کندوبکلی خشونت مردانگی به دخترها وزرافت دخترانه بمردها منتقل شده شاید دوره آخر الزمان فرارسیده .

یاد قدیم ها بخیر آدم به دختر خانمی که میرسید تمام خصوصیات یک دخترخانم دروجود اوهویدابود وبه آقاپسری هم میرسید آن شخصیت مردانه ومردانگی را مشاهده میکرد .