خوش آمدید

اتفاقات اجتماعی

خوش آمدید

اتفاقات اجتماعی

تصادفات احمقانه

چندروز پیش داشتم از خیابان فیروزه که خیابان کم عرضی هست میگذشتم مرد مسن حدود شصت سال ببالا داشت ماشین خودش را دراین خیابان تنگ دوبله پارک کرده بود من وماشینی که باسرعت میخواست ازمن سبقت بگیرد در یکمرحله زمانی به محلی که این شخص دوبله پارک کرده بود 

رسیدیم من مجبورشد م بافاصله سی سانت از کنار این آقا عبور کنم که یکمرتبه صاحب ماشین بدون توجه حهت سوارشدن بماشین پرید وسط خیابان جلوماشین من از این آقاگذشته بود اما چون این آقاخیلی اکرباتیک پرید وسط خیابان دست ایشان به آینه ماشین من خورد البته زخم هم شد اما تقصیرمن نبود بخاطر حرکت احمقانه خودش بود و بهمین دلیل که مقصر نبودم از مسئله بی اعتنا گذشتم باوجود شکستن آینه حدود پانصدمترکه رفتم رسیدم به حهارراه فیروزه چراغ قرمز شد ایستادم یکدفعه بفکرم رسید که ممکن است این آقا بسراغم بیاید درهمین فکر بودم که یکدفعه یک دست رفت توی فرمان ماشین که سویچرا بردارد من هم فورا" دست ایشان راگرفتم ومقداری که دست این آقا گیر بکند پیچاندم گفتم چیه بالهجه ترکی گفت تو مثل گاو آمدی وزدی بمن رفتی من هم گفتم اولا" گاوتوئی که دوبله پارک کردی دوم اینکه چرا مثل گاو پریدی وسط خیابان سوم اینکه آدمی که شصت سال ببالا دارد نباید اینقدر نفهم وبی ادب باشد گفت میخواهی بزنم توی گوشت گفتم میخواهی همینجور که دست تو در فرمان قفل شده ببرمت انطرف چهارراه وجلو آن آقای افسر راهنمائی ولت کنم دید که زور از من هست به آرامی گفت آخه یک نگاه بکن من هم گفتم تو هم بقول خودت یک نگاه بکن ومثل گاو وسط خیابان نپر ودر این سن وسال بی ادبی هم نکن در این حین چراغ سبز شد ومن هم دست اورا ول کردم واز چهارراه گذشتم  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد