خوش آمدید

اتفاقات اجتماعی

خوش آمدید

اتفاقات اجتماعی

تغیر اخلاقی مردم کرمان

رفتار ما بامردم خوب نیست همه از همدیگر ناراضی هستیم کارمند برق از کارمند آب مدارائی از بهداری وبهداری از آموزش وپرورش وخلاصه همه از همدیگر گله مند هستیم چرا برخورد ما بداست اگر در موقع ورود ارباب رجوع با بگرمی برخورد میشد وپس از سلام وعلیک وباروی باز باهم گفتگو میکردیم وبه هم احترام میگذاشتیم رفع تمام مشکلات میشد حتی مغازه داران بامشتری که دارد پول میدهدو جنس مغازه آنهارا میخرد  رفتار خوبی ندارند درست مثل اینکه مشتری حتما" باید جنس اورا گرانتراز همه واشغال تر بخرد وقتی که جنس آن رانمی پسندد عصبانی میشود ویا از تنبلی از جایش حاضر نیست بلند شود وجنس مغازه را به مشتر عرضه کند .

مثل یک خانمی رفته بود بازار که پارچه ای را یخرد بمغازه پارچه فروشی که رسیده گفت  که آقا آن پارچه رابمن بدهید میخواهم ببینم .

همانطور که نشسته بود گفت خانم ای دو نوع است یکی گلهای آن زرد وبرگهایش قرمز است ویکی دیگر گلهایش قرمز وبر

هایش سبز است متر ی مثلا" پانصد تومان خانم گفت من اول میخواهم جنس پارچه راببینم فروشنده درجواب گفت نه خانم تو خریدار نیستی برو اگر میخواهی بگوچند متر میخواهی من پاره کنم وبرایت بیاور خانم گفت میخواهم جنس پارچه را ببینم فروشنده گفت نگفتم تو خریدار نیستی فقط میخوا هی مرااذیت کنی برو وبامن یک بدومکن .

ایا این از تظر شمای خریدار وشمای فروشنده صحیح است باین شخص میشود گفت فروشنده ؟نه

یا یکسالی خود من تازه از تهران به کرمان منتقل شده بودم ومیبایست عصر بروم جائی میخواستم موهایم را اصلاح کنم رفتم به یگ مغازه سلمانی که آن زمان از بهترین سلمانیها بود واگر اسمش راببرم همه کرمانیها اورا میشناسند ساعت سه ونیم بود آقای سلمانی روی صندلی 

روبه خیابان نشسته بود من جلو رفتم سلامی کردم گفتم لطفا" موهای مرا اصلاح کنید مشتری هم نداشت بدون اینکه جواب سلام مرابدهد گفت شمابرو یک دوری بزن بیا من فکر کردم مثلا" میخواهد مغازه راتمیز بکند نگاه کردم دیدم مغازه هم تمیز هست پرسیدم که چراباید بروم دوری بزنم شماکه مشکلی نداری (ضمنا" ناگفته نماند که من عادت به اخلاق کاسب های تهران داشتم که مشتر را توی هوا میگیرند ) گفت من حالا حالش ندارم توبرو یک دور نیمساعته بزن بزگرد گفتم من هم عجله دارم اگر میشه یک کاری بکن گفت نمیشه بلاخره قبول نکرد من عصبانی شدم رفتم پیش یک سلملنی دیگر .

یااگر میبینید آقائی با ماشین میآید وباتوجه باینکه پنج متر جلوتر جای پارک زیادی هست چوت بااین مغازه کاردارد همان جلو مغازه حالا یادوبله یا جلو پل مرودی منزل یک بیچاره پارک میکند ومیرود وتا یکساعت دیگر نمی آید بطور مثال جلو منزل من یک کاشی فروشی ویک میوه فروشی هست هر وقت از درخانه برای انجام کاری حالا چه فوری یا غیر فوری دیدم یک ماشین جلوی پل منزل من پارک است هرچقدر صذامیزنم یا بوق میزنم اصلا" جواب هم نمیدهد تااینکه با دعوا وسروصدا میآید وماشین رابر میدارد وبعضی هم فکر میکنند که پارک دوبله وخلاف این بشأند آنها یک چیزی اضافه میشود دیگر نمفهمد که مردم اگر که از اونترسند بافحش وبدو بیرا آن شخص را راهی میکنند اگر هم بترسند تو دلشان هزاران فحش وبد وبیرا میگویند که این نه تنها به شأن اواضافه نمشود بلکه مقدار زیادی هم کاسته میشود چوه میگویند این مرد چقدر نفهم وبیشعور است .

اینها تنبلی و بیشعوری ونفهمی ویا دهاتی بودن  آدم  ها را میرساند  نه تمدن وفهم شعور وشهری بودن راو بهمین دلیل است که کرمان باسابق چندین وچند ساله تمدن ولی هنوز در ابتدای راه ودر نهایت عقب ماندگی وعدم پیشرت در جای خودش دایم درجامیزند .

یکی دیگر میبینید در کرمان انواع واقسام ادمها از تمان شهرستانها آمده ومشغول کار هستند وهم سطح بیکاری مارا بالابرده اند مهم اوضاع شهر بهم ریخته شده وتمام روستاها خالی از سکنه شده همه بشهر روی آورده اند چند روز پیش رفته بودم به یکی از روستاها تمام جمعیت کشاورز این ده مسن بودندیک جوان نبود دیدم که یک پیرمرد هفتادساله مشول به آبداری هست پرسیدم مگر پسر جوان ندار ی که تنهائی کار میکنی در جواب گفت چرا دارم همه مردم این ده جوان دارند اما همه برای کار به شهر رفته اند  ودیگر یک جوان در ده مانیست عده ای دنبال قاچاق فروشی رفته وحالا سرمایه ای بهم زده اند وبعد هم به شهر رفته اند وبقیه هم بعضی برای در س خواندن وبعضی برای کار کردن چطور همانطوریکه دولت به روستا ها آب لوله کشی برق گاز  تلفن برده خوب بود که مدارس ذبیرستانی وحتی دانشگاهائی که یک روستا ئی بان نیاز دارد به روستاها میبرد که اینقدر مزدم روستاها آواره شهر نشوند که هم رفتار آنها اوضاع شهر بهم میزند وهم تمام نیروی روستا به شهر میآید در صورتی میشود کاری کرد که همان درآمدی که یک روستائی توقع دارد از محل دست رنج خودش برایش درست کرد مثلا" چرا ماشهریها کار هائی را که روستا ئیان باید بکنند ماشهریها میکنیم از قبیل گاوداری دام داری تهیه تخم مرغ و مرغ وشیر وماست وپنیر وروغن اینها همه باید در روستاها تهیه شود ویا تهیه رب گوجه فرنگی وشیره انگور وخرماوپخت مرباجات وترشی جات اینها همه باید کار روستائیان باشد نه شهریها شهری هاباید دنبال اخترا واکتشاف و ساخت ماشین آلا ت با شند یا مثلا" اگر تراکتور یک روستائی خراب شود باید تراکتوررا بار کامیون کنند وبه شه جهت تعمیر بیاورند واگر چند بچه روستا ئی به هنرستانه وارد شوند ودررشته تعمیر ماشین آلات کشاورز ی تکنیسین یا مهندس شود ودر روستای خود متعهد بکار در آنجاباشد دیگر روستاها خالی نمیشود ومردم بشهر روانه نمیشوند اگر این امر بر اصول حالا باشد مرد م شهر میشوند یک مشت دهاتی که بکار شهریها وارد نیستندودهات هم یک مشت شهر بآنجامیروند که بکار روستائیان وارد نیستند واوضاع شهر یامملکت بهم میریزد ونطم شهر از هم میپاشد چراباید یک نفر از جیرف که دارای بهترین محصولات کشاورزی است ویا بم که بهترین مرکبات وخرمارادارد وهمینطور شهرهای دیگر از روستا وده خودشان کوچ کنند وبشهر ها سرازیر شوند نه روستائیان مرفه ونه شهریها از آزار های آنها راحت هستند .

چون یک شهری در جهار چوب یک دیسیپلین شهری بزرگ شده مثل همین در محل توقف ممنوع نایست از چراغ قرمز رد نشو بوق نزن پشت ماشین کمربندت راببند جلوخط عابر پاده توقف کن تا مردم ردشوند انوقت برو ویا درسف بایست تا یک نان بگیری ویا در فروشگا ه سبد چرخ دار را بردار واز این طرف برو موادیکه میخواهی بردار وبیا پای صندوق وجه آنرابپرداز وفاکتور ا به کنترل چی به وپس از کنترل خارج شو پشت چراغ قزمز بایست تا چراغ سبز شود بعد حرکت کن وهروز به حمام برو ولباس تمیز بپوش اگر گرسنه شدی به یک رستوران برو فیش نوبت بگیر میزت را انتخاب کن وروی صندلی پشت میزت بنشین تا گارسن بیاید ومنو بدست شما بدهد وسفارش غذابدهی وباز در نوبت بنشینی تا غذارابرایت بیاورند البته اینها همه بدون سروصدا ودر آرامش کامل چون اگر سروصدا راه بیندازی صاحب رستورا بایکی دونفر از کارکنا ن آدم را از رستوران بخاطر این بی ادبی بیرون میکنند حالا باتوجه باین مثائل شهری یک شخصی که از روستا آمده باین کارها کار ندارد قانو ن راهنمائی در ده حکم فرما نیست  رستوران ندار د اداره دولتی ندار بیمارستان وابطور کلی امکانات شهر ندارد که بآن عادت کرده باشد وتعلیم دیده باشد هروقت گرسنه شده زنش سفره ای روی زمین پهن گرده نان وخورشی جلواوگذاشته اوهم خورده وباز رفته سر کار و ربا رستوران نداشته وتوی کوچه با الاغش یابا تراکتورش حرکت کرده ودر انجا دیگر احتیاج به چراغ قرمز وبه خط عابر پیاده  نیاز نداشته حالااومیخواهد باهمه این آزادیها که داشته در قفس شهر زندگی کند نه اومقررات شهر را میشناسد ونه احترام بآنها میگذارد بنا براین اوباید با اماناتیکه متعلق بخودش هست همان چیز هائیکه در بالا گفتم در روستای خودش مشغول باشد وبه شهر آمدنش بجز اینکه تاکار ی گیر نیاورده بر طبق راهنمائی دیگر ان دست بدزدی وکارهای نامربوط دیگر میزندوخود را اسیر زندان وپلیس میکند 

تغیر اخلاقی مردم کرمان

بله آیااین است مهمان نوازی این است انسانیت این است ادب اجتماعی .

در کتابی میخواندم که خداوند فرموده که انسانها نباید تنهاباشند هم در سفر وهم در منزل وهم در اجتماع یعنی هرکسی باید دوستانی خوب داشته باشد وهمین طور مردم یک شهر باید باهم دوست باشند چون از عهده کارشان بتنهائی برنمی آیند برای مثال شمابرای تغذیه احتیاج به نان دارید ناراکی باید بپزد او نانوااست وتعدادی شاگرد که در نانوائی کار میکنند نانواآردرا برای پخت نان از کجا باید بیاور پس کارخانه وکارگرانی بایددر این کارخانه آرد کار کنند تا گندم آرد شود وحالا آن کارخانه آرد کندم راباید از کجابیاورد پس باید عده ای کشاورز باشندبا تراکتور وماشین آلات کشاورزی دیگر  تا گندم بکارند وآن گندم هارا مراقبت کنند کودبدهند آب بدهند تاموقع برداشت محصول در اینجا چند نفر باید باشند برای کاشتن و درموقع برداشت محصول احتیاج به کمباین هست که این گندم رادروکند پس این دستگاهای احتیاج به کارخانه بزرگی باپرسنل زیادی از قبیل مهندس ومدیران وکارگران بسیار وابزار وادوات بسیار دارد تا ساخته شود واین ادوات احتیاج به آهن فولاد چدن وآلومینیم ولاستیک وغیره دارد که هرکدام سازنده و پرسنل خواص خودش را دارد وهمین طور اگر ادامه بدهی میبینی که به رئیس مملکت هم خواهی رسید که اوهم احتیاج بملت دارد تاباو رای بدهند واورابعتوان رئیس جمهور انتخاب کنند پس از این گردش نتیجه میگریم که همه ملت یک مملکت یا شهر به نیاز مند هستند وباید باهم دوست ویار وغمخوار همدیگر باشند نه دشمن جانی که بجان همدیگر بیفتند عده ای از دیوار منزل مردم بالا روند عده ای بخاط مقدار کمی پول همدیگر رابکشند وعده دیگر برای اینکه اندوخته خودرا زیاکنند بانواع حیل سر مرد کلاه بگذارن ومال مردم راچپاول بکنند پول به مردم بانرخ پنجاه درصد نزول بدهندیا بچه وزن وحتی مردهارا بدزدند واز بابت آنها مبلغ کلانی پول در قبال آزادی آنها بخواهند .

آیاهیچوقت فکر کرده اید این پولهانسیب چه کسی میشود مبلغهای کم خرج مشروب ومداد مخدر میشود دوباره فردا باید یک دزدی دیگر انجام شود ومبلغهای کلان هم خرج بیماریها ویاقسمت اسخاص دیگر میشود برای مثال شخصی که باهمین سیستم کلاه برداری ثروت کلانب بدست آورده بود تا زمانیکه زنده بود مریض بود وغذای او بسیار ساده بود وبرای اینکه بیشتر برای کسب پول زنده بماند رژیم سختی که دکتر باو تجویز کرده بود داشت هیچی نمیخورد تااینکه از دنیا رفت بعلت نداشتن فرزند وفوت عیالش پیش از خودش تمام مال وسروت او تقسیم شد بین دولت وبرادر زاده هایش که باهم خیلی خوب نبودند وازهم بدشان میآمد.

این بیچاره ساله گرسنگی خورد وز محل کسب خود وشهر خود خارج نشد وبه فامیلهای فقیر خودش هم هیچ کمکی نمیکرد وقت مردن بجز حداکثر یک تیکه پارچه همراهش نبود آخه این طور زندگی بچه در د میخورد اگر با این پولها کارخانه ای در ست کرده بود اقلا آدم میگفت بااین پولهای دزدی وکلاه برداری یک کارخانه ساخته وتعدادزیادی کارگر درآن مشغول بکارهستند وحقوقی در یافت میکنند.

یااینکه شخصی مدتها وقت صرف میکند ویک ابتکار بخرج میده حالا یا مغازه زیبائی درست میکند یاکارخانه ای میسازد یانمایندگی کالائی میگیرد همین که شروع بکار کرد صد نفر دیگر فورا" همانکار باهما آب ورنگ درست میکنند اینقرهم نمی فهمند گه دیگر برای هیچ کدام سود ندار وهمه همراه ورشکسته میشوند وبامبلغ زیاد بدهی یاراهی زندان میشوند یا فراری میشوند.

باید یک کمی از چینی ها تجارت وکاسبی آموخت شما میتوانید ببینید انواع واقسام چیز ها رامیسازند هیچکدام هم تکراری شخص دیگری نیست وهرکس کاری راشروع میکند وچون رقیب

تولیدی ندارد دراندازه انبوه از آن شئی که اختراع کرده میسازد وببازار دنیا صادر میکند اگر دقت بکنید در مملکت ما چند نوع دستمال کاغذی نامرغوب وجود دارد یاچند نو ع شامپو .صابون روغن مایع .خمیر دندان . سس رب گوجه فرنگی  همینطور آب میوه نوشابه آب معدنی وچیزهای دیگر اگر این کارخانه ها باسرماه گذاری سهامی مردم را در کارخانه سهیم میکردند ویک کارخانه یادوتا راوسعت میدادند هم کارخانه ورشکست نمی شد وهم مردمی که مقداری پول داشتند باندازه سها مشان سودمیبردند چقر بهتر بود تعدادزیادی کار گر ومهندس کارمند مشغول شده بودند وجنس مرغوب هم میساختندوببازار عرضه میداشتند.

 باید مردم قدری بفکر بیفتند وباافکاری عالی مردمی راه بیفتند وحتی کسانی که توی این راه نیستند با دلالت آنهارا راهنمائی کنند تا شهر ماهم آباد ومردم مامتمدن نوع دوست وقابل اعتماد شوند وخرابکاران ومغرضین وجنایت کاران ودزدان را از شهر خارج کنیم انشاالله

 

تغیر اخلاقی مردم کرمان

در سالهای سیوهشت یاسیی نه بود که من از بخشی از بخشهای کرمان به کرمان آمدم چون در بین سیرچ وگلباف (که آنوقتها گوک ) نام داشت روستایی هست بنام هشتادان پدر من مقداری از آنجا مالک بود وتا کلاس سوم آنجا بیشتر نداشت من تاسوم آنجا درس خواندم وبعدبه شهداد رفتیم انجاهم ملکی داشتیم ودر انجا تاکلاس هفتم مدرسه رفتم وبعد برای ادامه تحصیل بکرمان آمدم ودانشگاه راهم در تهران تمام کردم وچند سفری تفریحی به اروپاوچند کشور دیگر داشتم البته آن زمان سفرهای گردشی خیلی ارزان بود یعنی حقوق من بود دوهزار تومتات واداره سه یاچهاربر ج حقوق وام میداد ووما باپنج هزارتومان یک سفر هفت هشت روزه وحتی بعضی جاها که ارزان بود ده پانزده روزه با تور میرفتیم یادش بخیر ومن تقریبا" تمام ایران راهم دیده ام اما مردم هیچ شهر یاکشوری را مانند مردم کرمان ندیدم چون قبل از سال سی ونه من یک بچه بودم که در یک ده بزرگ 

شده بودم وچون پدرم ملاک بود بمابچه ها هم بخاطر پدرمان مردم ده احترام میگذاشتند درضمن پرمن بسیار مومن وباانصاف بود وبامردم بامهربانی رفتار میکر د وهمه اورادوست میداشتند .

وقتی به شهرکرمان آمدیم اینجاهم تمام فامیل واقوام بودن ومابا آنها آمد ورفت داشتیم من وبرادرم که دوسال اختلاف سنی دااشتیم در مدرسه سعادت مشغول به تحصیل شدیم منظور از این بیگرافی این بو که شمارا متوجه این کنم که من تقریبا با اخلاق ورفتار چندین کشور آشنایی دارم .

یکی از دوستانی که وب لاگ من را مطالعه میکند ضمن تشکر از من نوشته بود که تعجب میکنم از شما که با وجود داشتن شصت و پنج سال چطور توانسته اید وبلاگ داشته باشید ومطلب در آن بنویسیددرهمین نوشته هایم یاد آور شدم که در کرمان من جزو شاید اولین افرادی باشم که کامپیوتر خریدم واولی کسی هستم که حسابهای یک شرکت را کامپوتری کردم .

ومنظور من از این بیوگرافی این بود من بقول کرمانیها شهر بشهر گشته هستم ومیخواستم این را عرض کنم که در سال سی هفت وسی هشت که من به کرمان آمدم مردم بسیار آرام ومهربان ونوع دوست بودند واگر مشکلی برای کسی بوجود میآمد همه کمک میکردن وهمدیگر رامیشناختن وحتی میگفتند که این پسر فلانی هست برویم به کمکش .

وتاسال پنجاه وهفت مردم همه همین جور بودند بعداز آن مردم بطور مرموز وبرق آسا تغیر اخلاق ورفتار دادند وجماعتی هم از شهرستانها بکرمان آمدند از جمله قاچاق فروشان دزدها آدم رباها 

وآدم کشان آنهم بطریق وحشت ناک یعنی بعضی ها طریق کشتنشان عین شمر ویزید چطر با حضرت سیدالشهدا ویارانشان رفتار کردن ومن بعضی وقتها فکر میکنم که اینها از نسل هما ن شمر ویزید عمر وعثمان وابو بکر میباشند مثلا" چندسال پیش زن وشوهری راکشته وپوست صورت انهارا کنده ودر جنگل های طاق انداخته بودن که سکها آن بیچارهارا تیکه پاره کرده بودند 

این طریقه آدمهای وحشی وآدم خورهاهست نه یک جماعتیکه از بلندگوها هی فریاد میزن ماسابقه چندین هزار سال تمدن بزرگ راداریم یامثلا" جماعتی متور سوار در خیابان وکوچه بطرف مردم حمله میکنند ومردم را میزنند وشیشه ماشینهارا میشکنند وبنظر خودشان هم خیلی کار مهمی انجام میدهند در صورتیکه ما به این اشخاص میگوییم احمق وحشی چون آدم هیچ وقت حاظر به لطمه زدن به همشهر ی خودش نمیشو د حتی به یک آدم غریب .

از مهربانیها این است که وارد یک اداره که آدم میشو د بآقا یاخانمی که مراجعه میکند میبینی زبونیکه حرف میزند آدم نمیفهمد ونمیداند آدم که این شخص از کدام ده یاروستا آمده حتی بعضیها طریقه صحبت کردن رابلد نیستند طوری با آدم صحبت میکنند انگار بایک جنایتکارجنگی صحبت میکنند این است طریق رفتار ما مسلمانان که ادعامیکنیم پیرو حضرت امیر المومنین علیه السلام هستیم رفتار خوب مانشاندهند رفتار ایشان است ونشان میدهد که ما پیرو ایشان هستیم وآنکس که رفتار بد وغیر اخلاقی دارد نشان میدهد که از نسل عمر عثمان ویزید ابوبکر وشمر هستندچون این اخلاق ورفتار آنها بوده ومن نمیدانم چرا آن مردم خوب وآرام ونجیب چنین گردش سیصد شصت درجه کرده واینجوری شده اند البته ناگفته نماند هنوز دریعضی جاها آن اشخاص بر اخلاق صابق خود هستند ومرد م را دوست میدارندمنهم دوست میدارم اما بااخلاق خوب  اگر شما سفر بخارج کرده باشید میبینید رفتارشان بامردم خیلی خوب است باوجودیکه باما زیادخوب نیستند ولی باخودشان ببینید چه رفتاری دارند .

چور ماهروقت فرست سخن وری پیدامیکنیم میگوئیم ما کرمانیها میهمان نواز غریب نواز ومهربان هستیم ایا این است نتیجه مهربانی